کد مطلب:139244 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

حرکت امام از مکه به سوی عراق
چون امام حسین بن علی علیه السلام عزیمت عراق را مصمم كرد و پسر عم خویش مسلم بن عقیل را به كوفه فرستاد، عبدالله عباس و عبدالله زبیر هر دو به نزد او شدند و به اقامت خانه ی خدای اشارت كردند و از غدر و مكر و سوء عشرت [1] و قبح سیرت مردم كوفه شرحی براندند. امام فرمود: مرا جدم رسول خدای به كاری فرموده است و از فرمان او مرا گزیری نیست.

روز دیگر عبدالله عباس باز آمد و پرده ی مناصحت و مخالصت ساز كرد [2] و گفت اگر لابد به ترك خانه ی خدای و حرم جد خویش خواهی گفت، باری به جانب یمن و حجاز رو كه آن نواحی شیعه ی پدر تو امیر المؤمنین علی بسیار باشند و تو را پناه دهند و به یاری تو برخیزند و در آنجا حصنهای محكم و دره ها و كوهسارهای سخت بود كه به وقت ضرورت به آن پناه توانی جست، كه كسی را با تو دست رس نبود. [3] .


امام این سخن نپذیرفت و رای [4] عراق دگرگون نكرد.

عبدالله گفت: به خدایی خدای! اگر دانستمی كه سخن من می پذیری و نصیحت من می شنوی، از خدمت تو كناره نجستمی و در نصرت تو بكوشیدمی تا همه ی خلق را به طاعت و تباعت [5] تو آوردمی.

امام بر او دعای خیر گفت و او را به حسن نصیحت و یمن نقیبت [6] بستود.

و عبدالله عباس ناامید بازگشت و با عبدالله زبیرش اتفاق ملاقات افتاد و به طنر گفت: قد قرت عینك یابن الزبیر [7] كه حسین بن علی البته به عراق خواهد رفت و حجاز تو را صافی خواهد بود.



یا لك من قبرة بمعر

خلا لك الجو فبیضی و اصفری [8] .



و نقری ما شئت ان تنقری

قد رحل الصیاد عنك فابشری [9] .



هذا الحسین خارج فانتشری

الی العراق راجیا للظفر



قد رفع الفخ فماذا تحذری [10] .

و عبدالله عمر به خدمت امام آمد و او را به ترك عراق و اختیار بیعت اشارت كرد.




امام علیه السلام فرمود: یا اباعبدالرحمن! مگر خواری دنیا نزد خدای سبحانه ندانی؟ سر یحیی نبی را به نزد زانیه ای از بنی اسرائیل به هدیت بردند و خود بنو اسرائیل به هر روز هفتاد تن از پیمبران می كشتند و در بازارها می نشستند و به داد و ستد بودند. و چنان بود كه گویی كاری نكرده اند و با این همه خدای سبحانه بر عذاب ایشان عجلت نكرد و پس از روزگاری ایشان را بدان چه كرده بودند بگرفت و انتقام خویش از ایشان بستد.

ای اباعبدالرحمن از خدای بپرهیز و نصرت من فرو مگذار. [11] .

مگر [12] به عرض امام رسید كه تنی چند به فرمان یزید هم در حرم، پنهان قصد او دارند و مترصد وقت و منتهز [13] فرصتند. نخواست كه در آن خاك پای چنین محظور افتد [14] و حرمت حرم ضایع ماند. به روز ترویه - هشتم ذی الحجه - كه روز قتل مسلم بن عقیل به كوفه بود، جانب عراق شد [15] و پیش از بیرون شدن در میان جمع بایستاد و خطبه كرد و گفت:

«الحمدالله ماشاءالله و لا حول و لا قوة الا بالله و صلی الله علی رسوله وسلم خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف و حیز لی مصرع انا الاقیه كانی باوصالی یتقطعها عسلان [16] الفلواة بین النواویس [17] و كربلا ء فیملان منی اكراشا [18] جوفا و اجربة [19] شغبا


لا محیص عن یوم خط بالقلم رضی الله رضانا اهل بیت نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین لن تشذ عن رسول الله لحمته و هی مجموعة له فی حظیرة القدس تقربهم عینه و ینجز لهم وعده من كان فینا باذلا مهجته، موطنا علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاء الله تعالی.» [20] .

پس از سپاس خدای سبحانه و اعتراف به فضل و مشیت و شمول حول و قوت او، و درود بر رسول و آل او می گوید:

«مرگ قلاده صفت، پیرامن بنی آدم فرا گرفته كه البته از او گزیری نتواند بود و مرا به صحبت نیاكان و اسلاف بزرگوار خویش همان آرزومندی است كه یعقوب نبی را به پسر خویش یوسف بود و مرا آن زمین كه خویش را بدان جای فتاده خواهم دید از این زندگانی بسی بهتر بود. گویی عضوهای خویش همی نگرم كه گرگان بیابانها در زمین كربلا از یكدیگر همی برند و شكمهای تهی، بدان همی آكنند. از آن روز كه با قلم بركشیده اند گزیری نباشد و رضای ما اهل بیت همان رضای خداوند باشد؛ بر بلای او صابرم و او مزد صابران به وفا همی دهد و ارومت [21] پاك و گوشت تن رسول هرگز از رسول جدا نماند، بلكه در حظیره ی قدس [22] و بهشت عدن با او بود و چشم او بدان روشن باشد و وعد خویش در حق ایشان به ادا رساند. هر كس جان خویش در طلب رضای ما بذل كند و بر دیدار پرودرگار، تن در دهد و ثبات ورزد، با ما كوچ كند كه ما را بامدادان عزم رحیل است ان شاءالله تعالی.»



[1] بد رفتاري و زشتي كردار.

[2] پرده ساز كردن: آشكار كردن، ظاهر سازي كردن؛ مناصحت: اظهار محبت و شفقت نمودن. در اينجا به معناي نصيحت و موعظه نيست زيرا وي با قيام حضرت مخالف نبود تنها در مورد فراهم نبودن مقدمات قيام ترديد داشت. مخالصت: از روي صفا و خلوص گفتند.

[3] امام حسين عليه السلام روز يكشنبه 28 رجب سال 60 از مدينه به سمت مكه خارج شد. شب جمعه سوم شعبان وارد مكه شد. چهار ماه در مكه ماند. هشتم ذي الحجه، روز سه شنبه از آنجا خارج شد. ابن عباس در گفت و گويي با حضرت در روز ششم از حضرت خواست كه به سوي مدينه رود. منابع ذيل اين گفت و گو را نقل كرده اند:

اللهوف ص 124؛ طبري ج 294/3؛ تجارب الامم ج 56/2؛ مروج الذهب مسعودي ج 55/3؛ دارالاندلس، بيروت اخبار الطوال دينوري ص 244؛ انساب الاشراف بلاذري ج 161/3؛ دارالتعارف بيروت؛ مقتل الحسين خوارزمي ج 216/1؛ الكامل في التاريخ ج 545/2.

[4] عزم، تصميم.

[5] تبعيت و پيروي.

[6] مشورت، خبرگي، خوش فكري.

[7] چشمت روشن شد.

[8] اي پرستو كه در خانه اي! خانه خلوت شد، تخم بگذار و آواز بخوان.

[9] و چه چه بزن و هر چه مي خواي دانه چين و تو را بشارت باد كه ديگر دام گستر تو رفته.

[10] اينك اين حسين است كه از مكه خارج مي شود پس به سوي عراق پر بكش با اميد پيروزي كه ديگر دام برچيده شده و ديگر هراسي نيست.

[11] اباعبدالرحمن كنيه ي عبدالله بن عمر است. ر.ك: بحارالانوار ج 364 /44.

[12] همانا (قيد تأكيد).

[13] انتهاز: فرصت دست دادن، وقت جستن.

[14] امر ناشايست و نابايست اتفاق افتد.

[15] در اين روز حضرت حج تمتع خود را تبديل به حج عمره كرد. زيرا احتمال آن رفت كه وي را دستگير كنند يا به قتل برسانند و حضرت براي شكسته نشدن حرمت حرم، در روز هشتم راهي عراق شد.

[16] جمع عاسل: گرگي كه در دويدن مي لرزد.

[17] جمع ناووس: مقبره ي مسيحيان در نزديكي سرزمين نينوا بوده است.

[18] جمع كرش: شكم بزرگ.

[19] جمع جراب: انبان

[20] اللهوف ص 126؛ كشف الغمه علي بن عيسي اربلي، ج 29/2، كتابخانه بني هاشم تبريز، 1381 ه؛ مثير الاحزان ص 41، بحارالانوار ج 366 /44، العوالم ج 216/17، اعيان الشيعه ج 593/1.

[21] اصل و نژاد.

[22] بهشت.